چو ایران نباشد تن من مباد

شخصی و دل نوشته

چو ایران نباشد تن من مباد

شخصی و دل نوشته

رهایی از عصبانیت

۱- تنفس عمیق و آرام سازی ذهن : این کار میتواند در کاهش احساس عصبانیّت به شما کمک کند . در این مواقع در وضعیت راحتی دراز بکشید ، چشمانتان را ببندید ، و از راه بینی نفس بکشید و روی تنفس خود تمرکز کنید و بازدمهای خود را بشمارید . این کار را تا بیست دقیقه ادامه دهید و سعی کنید تنها صدای نفس خود را بشنوید . حتی میتوانید با خود کلماتی از قبیل ، آرام باش ، سخت نگیر ، آبی باش و ... را تکرار کنید.

۲- تلاش کنید عصبانیّت خود را به تأخیر بیندازید . و فراموش نکنید به تأخیر انداختن عصبانیّت برابر با مسلط شدن بر آن است.

۳- در لحظۀ عصبانیّت بسرعت بیاد آورید ، که هر کسی حق دارد طبق میل خود رفتار کند . پس به اطرافیان خود اجازه دهید با آزادی عمل رفتار کنند ، البته تا جایی که به حریم شما مربوط نشود.

۴- مواردی که شما را عصبانی میکنند ، یادداشت کنید و راههای دوری از آنها را پیدا کنید.

۵- از یک فرد مورد اعتماد بخواهید در هنگام حضور ، با علائمی عصبانی شدن را به شما گوشزد کند.

۶- از دیدن برنامه ها و فیلمهای خشونت بار در چنین مواقعی خودداری کنید.

۷- با دوستانتان جلسات بحث بدون کتک کاری ، برخورد فیزیکی و جنگ لفظی را فراهم کنید.

۸- ورزش را فراموش نکنید . فعالیتهای فیزیکی موجب تخلیۀ انرژیهای منفی میشود.

۹- رژیم غذایی مناسب داشته باشد و در صورت امکان ، مدّت زمان مناسبی را به خواب اختصاص دهید.

۱۰- احساسات درونی خود را با یک دوست صمیمی در میان بگذارید و دربارۀ آن مواردی که شما را آزار میدهد صحبت کنید.

۱۱- از افرادی که باعث عصبانیّت شما میشوند دوری کنید و انرژیهای منفی خود را از خویش دور کنید.

۱۲- فراموش نکنید آدمی میتواند دیگران را دوست بدارد و آدمی که خود را دوست دارد ، برای آرامش خود تلاش میکند.

۱۳- خویش را برای لحظاتی در آئینه نظاره کنید.

۱۴- به عاقبت امر فکر کنید.

۱۵- در زمان خشم کمی با سیاست عمل کنید.

۱۶- اگر عادت به شکستن ، در هنگام عصبانیت دارید ، ضمن خروج فوری از محیط ، تکه چوبی را پیدا کرده و بشکنید.

۱۷- در لحظۀ خشم فقط و فقط به خوبها و خوبیها  فکر کنید.

۱۸- هنگامی که عصبانی هستید هیچگاه به امور مخاطره آمیز نظیر رانندگی ، کار با دستگاههای خطر ناک و ... دست نزنید.

۱۹-در هنگام عصبانیت برای فرار از آن ، به فعالیّتهای لذّتبخش ، نظیر رنگ آمیزی ، شستشوی اتومبیل و ... روی آورید.

۲۰- سریع در پی ترک محل مورد آزار که باعث ایجاد عصبانیّت در شما شده دست بزنید.

 

هفت نکته برای اولین روز کاری یک مدیر

هفت مورد از مواردی که شما بعنوان مدیر بهتر است در مورد کارمند جدیدتان اجرا کنید تا موجب رونق مجموعۀ شما گردد ، ذکر میشود . مطمئن باشید با اجرای این روش ، چه برای شروع بکار نفرات تازه وارد و چه برای پایه ریزی و فراهم کردن مسیر شغلی درست ، موفق خواهید بود . 

۱- کارمند جدید را تحویل بگیرید .

۲- محیط کاری راحتی را فراهم کنید .

۳- کارمند جدید را به مشارکت فرا خوانید .

۴- اصول کار را به کارمند یاد دهید .

۵- مجاری و ابزارهای روابط سازمانی را برایش آماده کنید .

۶- ناهار روز اول کاری کارمند جدید را با وی صرف کنید .

۷- از کارمند تازه وارد بخواهید در طول روز به شما بازخورد دهد .

با این موارد شما میتوانید ، روز اول کارمند جدید را که با حالت آزرده یا ... است ، به روزی دلپذیر که وی را نسبت به شغل جدیدش مشتاق کرده تبدیل کنید . این کارمند بسیار کارآمد بوده و هیچ چیز نمیتواند بیش از این موجب به پیش راندن اهداف مجموعۀ شما گردد/.

کوچه

بی تو ،‌ مهتاب شبی ،‌ باز از آن کوچه گذشتم

همه تن ، چشم شدم ، خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

 

در نهانخانة جانم ،‌ گل یاد تو ، درخشید

باغ صد خاطره خندید

عِطر صد خاطره پیچید :

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم :

 

تو ، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه ، محو تماشای نگاهت

 

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشة ماه فرو ریخته در آب

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

یادم آید : تو به من گفتی :

             از این عشق حذر کن !

لحظه ای چند بر این آب ، نظر کن ،

آب آئینة عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است ؛

باش فردا ، که دلت با دگران است !

تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن !*

 

با تو گفتم :* حذر از عشق !؟‌ -ندانم

سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم ،

نتوانم !

 

روز اول ،‌ که دل من به تمنای تو پر زد،

چون کبوتر ، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم ...*

 

باز گفتم که :* تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم ، نتوانم !*

 

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ، نالة تلخی زد و بگریخت ...

اشک در چشم تو لرزید ،

ماه بر عشق تو خندید !

 

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نه گسستم ، نه رمیدم  

 

رفت در ظلمت غم ،‌ آن شب و شبهای دگر هم ،

نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم ،

نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...

 

بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !